داستان براي من که 5 سال با يه مادر شهيد(مادر بزرگم) زندگي کردم خيلي ملموس بود. آخرين سال تحويلي که اونجا بودم از توي اتاقم صداشو مي شنيدم که داشت باهاش حرف مي زد. مي خنديد. گريه مي کرد. شوخي مي کرد. انگار با يه آدم زنده حرف مي زد. انگار که نه! با يه آدم زنده حرف مي زد.