• وبلاگ : خاك انداز
  • يادداشت : نازنين
  • نظرات : 3 خصوصي ، 16 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    سلام. من اپ جديد مي خوام. دست بجنبون ديگهههههههههههههههههه

    خوب!...من برگشتم


    من معمولآ داستان که مي خونم اول ، آخرشُ مي خونم

    الآنم داستان شما رو از آخر به اول خوندم..

    چرا اينقدر غم انگيز ناک؟

    آهنگ وبلاگُ هم نمي دونم چرا پخش نميشه...مي شداااااااا
    من اووووووووووووومدم...

    فعلآ زنبيل مي ذارم ، ميام دوباره

    سلام من اپم

    اپ كردي خبرم كن

    آنقدر شاعرم امشب که فقط ،
    سايه مهرتورا کم دارم.
    باتو هستم :
    اي سراپا احساس !
    خون تو در رگ من هم جاريست ،
    جنس ما جنس بلد بودن کانون گل است.
    نازنين !
    زندگي جاي هدر دادن فرصتها نيست ،
    ما مطهر شده ايم ،
    پيش رو راه رسيدن به خداست.[گل]
    + عليرضا 

    نوشته پيتزا... يادتون هست؟!

    اين وبلاگو ببينين

    من کشفش کردم.

    http://hazyanepaak.blogfa.com

    سلام
    اومدم بگم آپ کردم
    فقط همين
    منتظرمااااااااااااااااااااااااا[قلب]

    هو الشهيد ...

    سلام دوستان ...

    با اجازه ( البته اجازه نگرفتم ! ) شما رو دعوت كردم به نوشتن نامه اي به مسيح . موجيه كه براي اعتراض به توهينهاي اخير راه افتاده ...

    اميدوارم با نامتون اين موج رو بلند تر كنين ..

    نقد هم حتما .. فعلا عجله اي مي شه ... حتما ميام بعدا ...

    يا علي

    كي مي دونه درد مادر يعني چي؟

    هو الشهيد ...

    سلام عزيزان ... خوبين ؟

    داستان خودتون بود ؟

    اگه آره بگيد نقد کنم ...

    اگه نه که جالب بود ...

    دلمون تنگيده بود بابا عيد نبوديد ...

    يا علي

    پاسخ

    از آن خودمون بود... بفرماييد نقد کنيد.

    سلام

    ممنون از حضورتان

    سالي پربار برايتان آرزو دارم

    بااحترام

    سلام و درود

    بعد ميام و مطالبتون رو از اول تا آخر ميخونم

    فعلا تا بعد

    + براي نازنين 

    داستان براي من که 5 سال با يه مادر شهيد(مادر بزرگم) زندگي کردم خيلي ملموس بود. آخرين سال تحويلي که اونجا بودم از توي اتاقم صداشو مي شنيدم که داشت باهاش حرف مي زد. مي خنديد. گريه مي کرد. شوخي مي کرد. انگار با يه آدم زنده حرف مي زد. انگار که نه! با يه آدم زنده حرف مي زد.

    سلام مرسي سر زدي و خبرم كردي. متنو خوندم ولي اخرشو نفهميدم

    فعلا

       1   2      >