![]() |
![]() |
|
خاک انداز ( شنبه 86/5/27 :: ساعت 12:37 صبح)
سلام... به علت دخول ماه شعبان و کثرت سرور ادخالی فی قلوبنا به صورت غیرمترقبه از خودمان وبلاگ!... سرودیم گفت مادرکه دستهایت کو؟ پدرم خنده زد: نمی دانم! مادرم گفت: پیش او هستند؟ و شنید از پدر: چه می دانم! مادرم گفت من یقین دارم که بهشتی شوند دستانت پدرم بغض کرد: اما زن مانده ام در غم زمستانت مادرم گفت: تو اباالفضلی دست در راه عاشقی داده پدرم گفت: شوهرت اما شده مردی ز کار افتاده مادرم گفت: دستهایت ما من و مریم دو دست تو هستی م. پدرم خم شد و نشست و گریست ما ولی بغض خویش نشکستیم رو به من کرد مادر و پرسید: پدرت را چگونه می بینی؟ گفتم او را دوبال بر شانه است آه مادر نگو نمی بینی مادرم آمد و مرا بوسید گفت این راه و رسم جانبازی است گفتم آری میان اهل محل پدرم مایه سرافرازی است
باباقوری |
![]() |
همه چیزهایی که تا حالا توی خاک انداز نوشتیم
|
![]() |