خاک انداز
  • خاک انداز ( چهارشنبه 88/4/31 :: ساعت 10:51 عصر)

    کاسه بزرگ آش وسط سفره است. پسر آش می خواهد. پدر برایش می کشد. پسر کشک می خواهد. پدر یک قاشق کشک می ریزد. پسر باز هم کشک می خواهد. پدر یک قاشق دیگر کشک می ریزد. پسر بی قراری می کند: "بیشتر، بیشتر" پدر باز هم کشک می ریزد. پسر می گوید کمش است. پدر کاسه آش را از جلوی پسر برمی دارد. کاسه کشک را جلویش می گذارد و یک قاشق آش می ریزد روی کشک: "آشتو بخور باباجان!"

    پسر ساکت می شود.





    همه چیزهایی که تا حالا توی خاک انداز نوشتیم
    امان از این راهزن!
    امید
    بدون شرح...
    چند فحش آبدار
    ای که ز دیده غایبی در دل ما نشسته ای...
    قانون شکن
    بهاریه
    [عناوین آرشیوشده]