سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاک انداز
  • خاک انداز ( دوشنبه 87/11/28 :: ساعت 2:49 عصر)

     

     ای‌ قتیل!
    بعد از تو
    <خوبی> سرخ‌ است‌
    و گریه ی سوگ‌
    ‌خنجر
    و غمت‌ توشهِ ی سفر
    ‌به‌ ناکجاآباد
    و رد خونت،
    راهی‌ که‌ راست‌ به‌ خانه خدا می‌رود 

     سید علی موسوی گرمارودی

      

    اللهم انی لو وجدت شفعاء اقرب الیک من محمد و اهل بیته الاخیار الائمه الابرار، لجعلتهم شفعائی...




  • خاک انداز ( دوشنبه 87/11/21 :: ساعت 2:11 عصر)

     

    تا اطلاع ثانوی:

    I am looking for the face I had

    Before the world was made

     

     

    پ.ن: من در جستجوی چهره ای هستم که داشتم، پیش از آن که جهان ساخته شود.




  • خاک انداز ( شنبه 87/11/12 :: ساعت 5:37 عصر)

     

    خیلی وقته که دیگه دهه فجر حال و هوای خاصی نداره. فقط وقتایی که می رفتیم مدرسه دهه فجر بامعنی بود. نمی دونم الان هم بچه ها توی مدرسه این قدر برای این ده روز ذوق و شوق دارن یا نه. تزیین کلاس، روزنامه دیواری، جشن، مسابقه، جایزه، سرود، کلاسهایی که تعطیل یا نیمه تعطیل بودن و ...

    همشون قشنگ بودن و خاطره شدن.

    اما یکی از برنامه ها توی دوران راهنمایی، برای من و چند تا از دوستام، جذابیت فوق العاده ای داشت؛ همه برنامه های این دهه یه طرف این یکی یه طرف!

    همیشه از روز دوازدهم بهمن تا بیست و یکم، یه گروه سرود می آوردن متشکل از ده دوازده تا سرباز؛ این دوازده نفر سه ردیف می شدن. صف اول، طبل و سنج و شیپور می زدن و بقیه سرود می خوندن. انواع و اقسام سرودهای انقلابی. آخرش هم آهنگ گل پامچالو می زدن که نمی دونم چرا بچه ها از این قسمت خیلی خوششون می اومد و مشعوف می شدن.

    اما فوق العاده بودن این برنامه به خاطر شنیدن سرودهایی که هر روز توی رادیو و تلویزیون صد بار می شنیدیم نبود. قضیه اینه که من و چند نفر از بچه های دیگه، بزرگترین تفریحمون قضاوت درباره قیافه و هیکل این سربازای بدبخت بود. از هر کدوم یه ایرادی می گرفتیم و مسخره اشون می کردیم.

    از کله های کچلشون که تازه ماشین شده بود گرفته تا سرو وضع و دک و دهنشون. سعی می کردیم از روی قیافه شون تشخیص بدیم از کدوم شهر اومدن. به زعم ما،اونایی که تیره تر بودن جنوبی، هیکلی و چهارشونه ها کرد ، بور و سفیدها ترک و اونایی که دماغشون یه جوری بود شمالی بودن!

    یه قانون ناگفته و نانوشته ای هم داشتیم و اون این که سربازی که از همه قیافه اش بهتر بود و به نظرمون خوشگلتر می اومد، بیشتر مسخره می شد.

    ده روز، روزی ده دقیقه، مسخره کردن بچه های مردم، قشنگترین تفریح ما و بهترین خاطره من از دهه فجره!! 

    نمی دونم عذاب وجدان اون موقع است یا چیز دیگه، ولی الان هر وقت توی خیابون سرباز می بینم دلم می سوزه؛ ای کاش دیگه هیچ مدرسه ای از این برنامه ها برای دانش آموزاش نداشته باشه. ای کاش اون سربازایی که ما اون موقع مسخره شون می کردیم، عین ما، توی دلشون از قیافه های ما ایراد گرفته و بهمون خندیده باشن!




  • خاک انداز ( شنبه 87/11/5 :: ساعت 11:46 صبح)

     

    دیشب خواب دیدم یه داستان نوشتم که توی یه مسابقه داستان نویسی مقام اولو آورده.

    داستانم فقط دو تا جمله داشت. جمله اولش یه آیه از قرآن بود که اصلا به یاد نمی آرمش؛ اما جمله دوم این بود: « و مرگ بر شما مبارک باد!»

     




  • خاک انداز ( پنج شنبه 87/11/3 :: ساعت 3:34 عصر)

     

    چند وقت پیش یک اس ام اس برام اومده بود با این مضمون:

    سامانه شخصیت شناسی گویا: 9092301118

    کنجکاو شدم ببینم چیه؟

    به شماره ای که داده بود زنگ زدم؛ اپراتور، اول جنسیت و بعد سال و ماه تولدمو خواست. وارد کردم. بعد یک آقایی شروع کرد به حرف زدن:

    سال تولد شما گاو است. گاو، آرام و صبور، خودکار، فروتن، وظیفه شناس، ساده و خشن است. از اصالت و زیرکی برخوردار است! اعتماد دیگران را جلب می کند. متفکر و آرام است. عاشق تنهایی است. متدین و پرهیزکار است. ظاهری آرام دارد اما درونش خشمگین است. فوران خشمش بندرت روی می دهد اما اگراتفاق بیفتد شدید است.

    گاو اگر چه صلح دوست است اما خود رای است. از شکست متنفر است. در بدترین شرایط بی رحم و بدجنس می تواند باشد. رهبری بالفطره و سخنرانی بزرگ است.

    از هر چیز جدید و نو بیزار است. در خانواده حرف اول را می زند. پایبند به سنت است.

    گاو کوشا و قابل اطمینان است. در مشاغل آزاد موفق می شود اما در مشاغل دولت به خاطر این که نمی تواند با محیط سازگار باشد موفق نیست.

    اطرافیان گاو به ندرت درکش می کنند. گاو به فرزندانش عشق می ورزد و برای خانواده اش زندگی می کند. رومانتیک نیست. خیانت را تحمل نمی کند.

    حسود نیست اما وفاداری را دوست دارد!

    گاو در دوران پیری مشکلات بزرگی دارد.

    همسر ایده آل برای گاو خروس است! موش هم مناسب است. اما مار عهدشکن است و برای گاو مناسب نیست.

    گاو شیفته ذوق و تخیل میمون است. بز برای گاو مناسب نیست ولی ببر و گاو نباید با هم زندگی کنند. زندگی آنها به جنگ تبدیل می شود چون گاو به ببر حمله می کند و او را هلاک می کند!!

    گاو متولد زمستان زندگی خوشایندتری دارد چون لازم نیست زیاد کار کند...

    هفت دقیقه و بیست و پنج ثانیه طول کشید تا این آقا هم منو به خودم  بشناسونه هم راه سعادت و شقاوتو بهم نشون بده!!!! فقط یه چیزی که نفهمیدم این بود که ایشون درباره من حرف می زد یا درباره گاو؟!!

     

    پ.ن: ای کاش وقت داشتم سال و ماههای دیگه رو هم وارد می کردم ببینم چقدر از حرفایی که درباره من گفته شد در مورد دیگران هم صادقه!!




  • خاک انداز ( دوشنبه 87/10/30 :: ساعت 4:26 عصر)

     

     

    کوچکتر که بودیم بهمون می گفتن: قبل از این که شمعهای روی کیک تولدتو فوت کنی، آرزو کن، آرزوت برآورده می شه.

    بزرگتر که شدیم فهمیدیم هر کدوم از شمعهایی که روی کیک تولدمونن یه آرزوی برآورده نشده ان که باید فوتشون کرد و فراموش!

    فوت کردن بیست و خورده ای شمع، یعنی خداحافظی با بیست و چند تا آرزوی برآورده نشده...

    یه کم غم انگیزه، نه؟




  • خاک انداز ( شنبه 87/10/28 :: ساعت 12:23 صبح)

     

    این متن کوتاهو امروز یه جا خوندم. نمی دونم چرا دلم نیومد نیارمش اینجا. امیدوارم نشون دهنده ضعیف شدن دیدگاه توحیدیمون نباشه!!

     

    سلام خدا!

    خدا! امروز دلم شکست. یعنی شکوندنش. امروز برای اولین بار دلم خواست بودی. همین جا. پیش خودم.

    خدا! می گن تو هستی. می گن صبر کن بالاخره یه روز یه جا می بینیش. خدا! من نمی خوام یه روز، یه جا ببینمت. می خوام امروز، اینجا ببینمت. خدا! من دوست دارم هر وقت که تو منو خواستی پیشت باشم. تو هیچ وقت منو نخواستی. ولی من امروز خواستمت. از ته دل خواستمت. میای پیشم؟ به حرفم گوش می دی؟ قول می دی؟ چقدر منتظرت بمونم؟ نذاری چشمم به در خشک بشه ها باشه؟

    خدا! بذار ببینمت. بذار امروز، همین جا ببینمت.

    بیا، زود زود بیا

    من منتظرتم




  • خاک انداز ( شنبه 87/10/21 :: ساعت 11:5 عصر)

     

    ماکس پلانک می گوید:

    «بر بالای در علم نوشته شده است باید ایمان داشته باشی»

    ای کاش توضیح می داد بر بالای در ایمان چه نوشته شده...!




  • خاک انداز ( دوشنبه 87/10/16 :: ساعت 3:0 عصر)

    یالثارات الحسین

     

     دلا خون شو، خون ببار...




  • خاک انداز ( شنبه 87/10/14 :: ساعت 12:4 عصر)

     

     

     

    چند روزیه از سری بازیهای فلش یه بازی پیدا کردم که توی نگاه اول خیلی مسخره و پیش پا افتاده است اما در کل چیز جالبیه.

    کل بازی توی یه اقیانوس انجام می شه که در ابتدا شما یه ماهی کوچیک هستید و باید ماهی های هم اندازه خودتونو بخورید تا امتیازتون بره بالا.

    تا اینجای کار خیلی خسته کننده است، اما از این جا به بعدش قشنگتره. بعد از این که ماهی های هم اندازه خودتونو خوردید بزرگ می شید، وقتی یه درجه بزرگ شدید می تونید هم ماهی های هم اندازه خودتونو بخورید هم ماهی های کوچیکترو.

    این روند همین طور ادامه پیدا می کنه تا این که در مراحل بالاتر، ماهی شما یه ماهی غول پیکر می شه که تقریبا همه ماهی رو می تونه بخوره به غیر از کوسه و نهنگ.

    نمی دونم، شاید توی مراحل بالاتر به نهنگ هم تبدیل بشید که دیگه کسی حریفتون نباشه.

    نکته قابل توجه این بازی که باعث شد این چند سطرو بنویسم اینه که توی مرحله های اول که هنوز ماهی شما کوچیکه، ماهی های خیلی بزرگ جزو دشمناتون نیستن. یعنی عملا خودشونو خسته نمی کنن بیان شما رو بخورن. و تنها دشمن شما ماهیایی هستن که یه کم از شما بزرگترن. اما وقتی ماهی شما بزرگ می شه، دشمنای بزرگ شما رو لقمه چرب و نرمی می بینن و میان سراغتون.

    نکته بعدی این که تا زمانی که ماهیتون کوچیکه دنبال ماهی های کوچیک هستین اما به محض این که ماهیتون یه کم بزرگ می شه، با این که ماهی های خیلی کوچیک تر رو هم می تونین بخورین اما دنبال اونا نمی رین و ترجیح می دین دشمناتون اونا رو بخورن تا بزرگتر بشن و شما بتونین با خوردن دشمناتون امتیاز بیشتری به دست بیارین.

    نمی دونم چیزی که با استفاده از این بازی می خواستم بگم رو گرفتین یا نه؛ ولی این بازی رو به همه کسانی که ادعا می کنند بعد از رسیدن به قدرت عوض نمی شن توصیه می کنم.

     

    پ.ن: همیشه فکر می کردم دلم نمی خواد قدرتمند باشم؛ اما الان خیلی مطمئن نیستم. قدرتمند بودن چیز خیلی خوبیه. خاصه این که هستن توی این دنیا یکی دو نفری که دلم می خواد زیرپاهام لهشون کنم...از این به بعد، یکی از بزرگترین اهدافم توی این دنیا همینه! یه روزی به مرحله آخر می رسم. اون موقع حتی می تونم کوسه و نهنگ رو هم بخورم!




    <      1   2   3   4   5   >>   >

    همه چیزهایی که تا حالا توی خاک انداز نوشتیم
    امان از این راهزن!
    امید
    بدون شرح...
    چند فحش آبدار
    ای که ز دیده غایبی در دل ما نشسته ای...
    قانون شکن
    بهاریه
    [عناوین آرشیوشده]